دانلود رایگان برنامه های دکتر علی بابایی زاد

دانلود رایگان برنامه های دکتر علی بابایی زاد

خلاصه، دانلود رایگان و ارسال پستی مجموعه برنامه های دکتر علی بابایی زاد psychoseries.ir
دانلود رایگان برنامه های دکتر علی بابایی زاد

دانلود رایگان برنامه های دکتر علی بابایی زاد

خلاصه، دانلود رایگان و ارسال پستی مجموعه برنامه های دکتر علی بابایی زاد psychoseries.ir

برنامه اردیبهشت-دکتر علی بابایی زاد-94/02/14



 دانلود فایل صوتی

دانلود فایل تصویری


موضوع : خروج از پیش نویس و رفتن به سمت شخصیت رشد یافته تر و تحقق خود

تحقق خود یا خود شکوفایی بمعنای آنچیزی است که در زندگی به آن میپردازیم تا از زندگی ما حاصل شود. اگر به آنچه که میخواهیم باشیم برسیم ٬ شدن ما برای آنچه که استعداد ماست خوشبختی به همراه می آورد درغیر اینصورت نرسیدن به تحقق خود ٬ افسردگی واضطراب را به همراه دارد که این دو شروع بیماری های روانی هستند. در هرم سلسله مراتبی آبراهام مزلو (Abraham Maslow) مراتب نیازهای انسانی برای حرکت به سوی خودشکوفایی مشخص شده است.

اصل 1 : یک نیاز ارضا نشده عامل ایجاد رفتار است. وجود نیاز در ما انگیزش بوجود می آورد٬ انگیزش فرد برای ارضا درون او هدف وهدف رفتار را ایجاد میکند که درپشت آن رفتار فکری است در سطح خودآگاه یا ناخودآگاه برای ارضای نیازومبتنی بر رضایتمندی. بعبارت دیگر اینکه ما کجای هرم قرار داریم مشخص میکند که چه رفتاری خواهیم داشت.

نیاز =====> انگیزش =====> هدف =====> رفتار

اصل 2 : نیازها اولویت دارند. با ارضای یک نیاز (حداقل درون ذهنی ) بسمت ارضای نیاز بعدی حرکت خواهیم کرد. بعبارت دیگربرای رفتن بسوی خودشکوفایی لازم است که پله های قبل را طی کرده باشیم. زمانی که نیازی در سطوح پایین تر ارضا نشده باشد نیازهای دیگر ناکام باقی می مانند.

اصل 3 : زمانی که در راه ارضای نیازی هستیم نیازهای دیگر را احساس نمی کنیم.

اصل 4 : نیاز ارضا نشده. این ارضا درون ذهنی است و ما را درگیر خود می کند.

ماندن در پله های پایین ترمانع فراروی یا خود شکوفایی است.

ارضا معنی ای درون ذهنی است نه فیزیکی و بیرونی بدین معنا که ارضا علامت بیرونی ندارد و در واقع این دغدغه ی ناکامی است که فرد را در یک پله نگه می دارد.

پله اول : ارضای نیازهای زیستی و فیزیولوژیکی

همه ما نیازمند ارضای نیازهای زیستی و فیزیولوژیکی خود هستیم. نیازهای زیستی در کف هرم به تعداد مردم زنده کره ی زمین در حال ارضا شدن هستند و هیچگاه ارضای آنها به اتمام نمی رسد.

" آدمی اول حریص نان بود       زانک قوت و نان ستون جان بود "

بعضی افراد با ارضای پایه ی سالم این نیازها به پله بعد میروند در حالیکه بعضی از نظر ذهنی از اینها عبور نکرده و در همین پله باقی می مانند.

"عمر گرانمایه در این صرف شد       تا چه خورم صیف و چه پوشم شتا "

پله دوم : نیازبه امنیت سالم(امنیت شغلی ٬ مسکن ٬امنیت در ارتباط و ... )

نیاز به امنیت اگر به صورت ناسالم ارضا شود فرد را در همین پله نگه میدارد.

پله سوم : نیازبه تعلق و عشق

بعدازاینکه امنیت حاصل شد با آدمها وارد ارتباط میشویم ودرارتباط تجربه بودن و چگونگی بودن را خواهیم داشت.

پله چهارم : نیازبه عزت نفس و احترام به خود

درآیینه ارتباط، خود را پیدا می کنیم، به خود احترام میگذاریم وعزت نفس را تجربه می کنیم. به عبارت دیگر ازنفس خود وازمرزهای خود پاسداری می کنیم بمعنای احترام به خود، و با شناخت خود بعنوان یک فرد هویتی را تعریف میکنیم. وقتی عزت نفس و دوست داشتن خود را تجربه می کنیم، دیگری نیز در کنار ما میتواند دوست داشتن خود را تجربه کند. چون میتوانیم به او نوازش دهیم و مورد نوازش قراربگیریم .

پله پنجم : نیازبه دانستن ٬ درک کردن ٬ کشف کردن

پله ششم : نیازبه زیبایی شناسی

شناختن زیبایی هایی که در اطراف ما و درهر رویدادی وجود دارد.

پله هفتم : تحقق خود

"چنان باش که می نمایی یا چنان بنما که هستی"

فرد تحقق یافته تطابق دارد با خودش و خود را آن طورکه باید زندگی میکند به عبارت دیگر استعدادهایش را شروع میکند به زندگی کردن، شروع میکند به تبدیل شدن ونزدیک شدن دراین تبدیل به آنچه که می تواند باشد.کل وجودش را زندگی میکند.فرد فرارونده از آنچه که "از زندگی" میخواهد آگاهی دارد.تحقق خود تا لحظه مرگ به پایان نمی رسد.

درنتیجه خودشکوفایی فرد شخصیتی پیدا میکند با این ویژگی ها:

آگاهی دقیق تر از واقعیت

شخص فرارونده دنیارا آنطورکه میخواهد نمی بیند بلکه واقعیت را (خوشایند یا ناخوشایند) بعنوان حقیقت بیرونی درنظرمیگیرد و دریافت او از واقعیت به حقیقت نزدیکتراست.

پذیرش نامشروط خود ٬ دیگران ودنیا

شخص فرارونده یا درحال تحقق خود٬ خود دیگران ودنیا را می پذیرد درحال بهبود هست ولی درراه کنترل نیست.

پذیرش خود به معنای خود شیفتگی (Narcissism) نیست. فرد می پذیرد که درکنارتوانایی هایش ناتوانایی هایی نیز دارد(گورخر) و در صورت امکان برای تغییر و یا تقویت آن ها تلاش می کند. به یاد داشته باشید که اولین گام آزادی، پذیرش محدودیت است.

سادگی وطبیعی بودن

توجه به مسائل بیرون از خود

شخص فرارونده درمرزهای خود بافی نمی ماند بلکه به بیرون از خود ٬آدم ها٬ نیاز دیگران٬ محیط زیست وجهانی که در آن زندگی می کند بدون آن که در محیط بیرون ذوب شود توجه دارد. این توجه باعث بسط یافتگی فرد میشود که یکی از ویژگی های رشد است.

نیاز به خلوت

کنش مستقل وسبک فردی داشتن

اراده قوی

تداوم در تحسین تجارب زندگی

تجارب اوج (فرد از خود فراتر می رود و با موضوع مورد تجربه یکی می شود.)

تجربه اوج ایجاد کردنی نیست شدنی است نتیجه تعادل فرد با دنیاست.

رفتار برادرانه یا میل به حمایت از دیگران

با هر وسیله ای به هدفش نمیرسد (وسیله ی او برای رسیدن به هدف همان قدرانسان گراست که هدفش انسان گراست).

شوخ طبعی انسان گرایانه

خلاق

ابراز خود

سرزندگی

خودمختار

خودجوش

آگاه به خود ٬ دیگران و دنیا

با تشکر از خانم نازنین سادات ملکوتی بابت گردآوری این مطلب


برنامه اردیبهشت-دکتر علی بابایی زاد-93/12/18

مهار یازدهم: فکر نکن
مروری اجمالی به حالت های من در نظریه ی تحلیل رفتار متقابل:
●تعریف والد:مجموعه ای از رفتار،افکار و احساساتی که ما از والدین خود درون اندازی کرده ایم و بعد همان را تکرار می کنیم.
●تعریف بالغ:به مجموعه ای از رفتار،افکار و احساساتی اشاره می کنیم که بهترین پاسخ به واقعیت اکنون و اینجاست.
●تعریف کودک: مجموعه ای از رفتار،افکار و احساساتی است که نتیجه ی بازنوازی تجربیات دوران کودکی که با مغز هیجانی با عنوان یک کودک منتها در اکنون و اینجا و تا آخر عمر است.
سه حالت من والد ،بالغ و کودک که در این تعاریف مختصر و بسیار کوچک در درون ما معنی می شوند همان وجوهی هستند که ما با آن رفتار می کنیم.
●تعریف اجازه فکر کردن:یعنی تماس همه جانبه و عمیق با واقعیت،خود ،دیگران ، محیط و دنیایی که درون آن هستیم ولی وقتی مهار ها می آیند ما تحت فشار دچار گیجی،ناتوانی و از کار افتادگی فکر می شویم.
●تعریف خودشناسی:یعنی فکر کردن و بزرگ شدن  - وقتی فکر نکن با بزرگ نباش توام می شود:حالتی پیدا می کنیم کودک مآب و به جای اینکه مسئله را حل کنیم هیجاناتمان را وارد قضیه می کنیم پس اینجاست که افرادی با مهار فکر نکن که گاهی توام می شود با بزرگ نباش ،آدمهایی هیجان محورند و وقتی در رابطه ،مسئله ای پیش می آید شروع می کند به فریاد کشیدن به جای اینکه ببیند مسئله چه بوده.
نمود مهار فکر نکن در فرد بزرگسال:به عنوان یک فرد بزرگسال وقتی ما مهار فکر نکن را داریم آن وقت روند تفکرمان تناقض آمیز است که بخشی از واقعیت را خیلی خوب می بینیم یک بخش را اصلا"نمی بینیم و نهایتا"نتیجه گیری هایمان غیر منطقی خواهد بود.کسی که مهار فکر نکن را دارد وقتی که تحت فشار است در نقش قربانی قرار می گیرد ،آن وقت منتظر می نشیند تا کسی بیاید به او راه حلی ارائه بدهد.(برای مثال:با فرزندش مشکل دارد به خواهرش می گوید بگو با او چه کنم و از آنجا که خواهرش جای او نیست راه حلی ارائه می کند مشکل بدتر می شود. )
ما وقتی مهار فکر نکن را به علاوه ی بزرگ نباش داریم همچون فردی قربانی ،کودک مآب،نابالغ،واداده و وابسته با محور کنترل بیرونی هستیم که دیگران باید به من بگویند چه کن،نکن،چه باش،نباش،چه فکری داشته باش،چه فکری نداشته باش، واین حقارت ممکن است به واسطه ی حضور چنین مهارهایی ممتد شود در کل من کودک مآب زندگی را به اتمام برسانم.
شکل معکوس مهار فکر نکن:بیش فکری(جریان آبشاری غیر همگون تفکرات) با مکانیزم دفاعی سرکوب،انکار،واکنش وارونه ما تبدیل می شویم به فردی که دچار اشتغال فکری،بیش فکری،حتی گاهی اوقات در وسواس فکری این را به طور معکوس می بینیم که مدام دارم فکر می کنم اما فکرم نظام ندارد. ●تعریف تفکر نظامند:یعنی من بدانم مسئله چیست، تعریف مسئله را کرده باشم، بدانم به چه راه حلی می خواهم برسم و در روند فکر کردن این راه حل و تبیین و دقت گذاری و روشمندی برایش ایجاد بکنم .
قرار داد برای مهار فکر نکن:هر وقت قرار است فکر کنم یا مسئله ای به وجود می آید مسئله را به عنوان یک جمله روی کاغذ یادداشت کنم(احساسات من مسئله نیست، نتیجه ی ثانوی مسئله است)
●تعریف ناراحتی:احساس ثانوی از یک مسئله است.
جمع بندی :فکر کردن چیزی ست که ما را متمایز می کند از بقیه ی موجودات، نوع انسان به واسطه ی تفکر والایش به خودشناسی، به رشد وتحقق می رسد .این مهار تا حدود زیادی وجود انسانی ما را شروع می کند به ویران کردن به همراه بزرگ نباش ،وجود نداشته باش ،مهم نباش و نهایتا"ما را تبدیل می کند به عروسکی کوکی.
مقدمه : مهار دوازدهم احساس نکن
ویرانگر است زیرا که یک سوم از وجود شخص مخدوش شده و وقتی از والد ،بالغ و کودک سخن به میان می آید می گوییم مجموعه ای از رفتار،افکار و احساسات پس زمانی که احساسات نیست دو سوم دگر قرار است کار کند پس چقدر اهمیت دارد که من احساساتم را بشناسم در واقع مغز ما نیاز به هیجان دارد و بخش های زیر قشری مغز ما با خاطرات و هیجانات کار می کند و ما نمی توانیم هیجانات را از مغزمان بگیریم زیرا که هیجان بقا را حاصل می کند .(ساده ترین ،این احساسات ترس است )
هرگز نمی توانیم بگوییم که احساس نداشتن یعنی رشد
●احساس کودک:بازنوازی تجربیات زمان کودکی بنیانی که با ما به دنیا می آید
●احساس بالغ:وقتی من چیزی می گویم و دیگری آن را درک می کند و با زبان بدن ،با حرکات و میمیک صورتش نشان می دهد.

●احساس والد:والد حمایتگر به دیگری مهر و نوازش می دهد و آیا این مهر احساس نیست.

با تشکر از خانم شهلا لوشگانی بابت گردآوری این مطلب

برنامه اردیبهشت-دکتر علی بابایی زاد-93/12/11



فلسفه اول و اصلی تحلیل رفتار متقابل = من خوبم، تو خوبی؛ فلسفه دوم = همه می توانند فکر کنند؛ فلسفه سوم = پس سرنوشت در دست خودمان است.

اولین گام آزادی پذیرش محدودیت است و سپس فشار آوردن به دیواره های محدودکننده. اولین گام تغییر این است که فرد در سطح خودآگاه درک کند چه چیزی در او نامطلوب است و سپس پذیرش آن و بعد فشار آوردن برای تغییر. دیدن راههای مختلف وجودی خودم و تجربه آنها در سطح خودآگاه و سپس تعادل بین این دو و حرکت به سمت خودشکوفایی و بهبودی، چیزهایی هستند که خود شناسی را با ارزش میکنند

پیش چشمت داشتی شئ ای کبود     لاجرم دنیا کبودت می نمود   (مولانا)

مطلق گرایی، تعصب، تعمیم افراطی، ترس از شکست، رتبه بندی آدم ها و داشتن پیش فرض ها مانع برخورد با واقعیت می شوند. قدرت فکر کردن یعنی اینکه بتوانم با واقعیت اکنون و اینجای خودم، درونم، روابطم و دنیایی که در آن زندگی می کنم ارتباط مستقیم تری برقرار کنم. اجازه فکر کردن یعنی اعتماد به اندیشه خودمان (بدون تعصب و پیش فرض) تا بتوانیم روند تجزیه و تحلیل و فرآیند بدست آوردن اطلاعات را از راه سالم تجربه کنیم و به نتیجه گیری های درست برسیم که آن نتیجه گیری ها توسط آزمون واقعیت رخ داده است. منظور از پیش فرض این است که من نه به دنیای بیرونی، بلکه به ترس ها، خیالات، نتیجه گیری های خودم به دنیای بیرون، پیش فرض نشان می دهم؛ یعنی چیزی شبیه به پدیده انتقال و تعصب یعنی فرافکنی مسائلم روی دیگران.

مهار فکر نکن در فرد پیش فرض ایجاد می کند و بجای اینکه فکر کنیم از پیام های قدیمی استفاده می کنیم. فکر کردن برای والد حاصل از درون اندازی پدر و مادر و جانشین روانی است که هزاران پیام در مورد زندگی دارند؛ با کودک درونمان دنیا را با مغز هیجانی تجربه می کنیم و میلیون ها نتیجه گیری داریم. و بالغ است که باید دریابد که پیام های والد و نتیجه گیری های کودک برای پاسخ به اکنون و اینجا مناسب است یا خیر. اجازه فکر کردن یعنی تماس با واقعیت => آزمون واقعیت => تجربه های خالص => نیتجه گیری و تمیزگذاری => تشخیص

ما بعنوان کودک اولین باری که شروع به فکر کردن می کنیم بالغ رشدیافته فرد بزرگسال را نداریم. چون بالغ نتیجه عملکرد و رشد مغز است. کودک طبیعی درون ما کنجکاو است و میل به شناخت و کشف دارد و می خواهد راز هر چیز را بداند اما از طریق مغز هیجانی. اینکه محیط چقدر به سوالات کودک پاسخ مثبت دهد و به آن احترام بگذارد همان اجازه فکر کردن است. مشورت کردن، کتاب خواندن، گفتگوی سالم هنگامی که مشکل پیش می آید، احترام به سوالات کودک و پاسخ صحیح به آنها و اجازه سوال پرسیدن به کودک و داشتن دید بالغانه و منطقی و تحلیلی به زندگی، اجازه فکر کردن به کودک می بخشد.


دانلود فایل تصویری

دانلود فایل صوتی

برنامه اردیبهشت-دکتر علی بابایی زاد-93/12/04


علائم معکوس مهار از نظر روانی سالم نباش:

کسی که ظاهری خشک دارد و بسیار در چارچوب است (مثال: آدم های با نظم و انضباط بالا و بسیار غیرمنعطف) اگر کسی به آن ها نزدیک شود و مقداری آنها را تحریک کند، آنها دچار ترس هایی می شوند که از زمان بچگی داشته اند و به یک باره هیجانات سرکوب شده در ناخودآگاه که وابسته به مهار از نظر روانی سالم نباش است در درون آن ها فعال می شود و دیوانگی در سطح خودآگاه نشان می دهد.

اصولی غیرقابل تغییر درون خود قرار داده و گفتگو پذیر نیستند. رفتار انفعالی پرخاشگر از خود نشان می دهند. یعنی به ظاهر چیزی نمی گویند اما با انفعال خود کفر همه را در می آورد و در عین حال ممکن است کاری کند که همه را به تعارض بندازد. (مثال: در جمع فامیل، فرد خودش را کنار می کشد و با طرح مسئله که "زن خوب کیست؟" دعوا راه می اندازد و عدم سلامت روان را در آن ها با این بازی به جریان می اندازد و بدون اینکه خودش درگیر شود دیوانگی آنها را با لذت تماشا می کند.


مهار فکر نکن:

فکر کردن می تواند انسان را به سمت رشد، صلح، و حل مسئله و بهبود پیش ببرد و باعث تمایز و تفاوت نوع انسان می شود. اجازه فکر کردن یعنی اعتماد به اندیشه های خود و روند تجزیه و تحلیل از راه سالم به منظور تمیزگذاری آزمون واقعیت و تماس با واقعیت از راه عینی. اگر درست به کنجکاوی پروفسور کوچولوی درونمان پاسخ داده شود و شرایط جهت کشف واقعیت برایمان مهیا باشد، در آینده بالغی کارآمد خواهیم داشت که می تواند واقعیت را خوب بشناسد و بفهمد. بالغ سالم همان است که اجازه فکر کردن دارد و می تواند با واقعیت تماس مستقیم برقرار کند. بالغ فرد سالم به دریافت حقیقت شک می کند و اجازه می دهد که تماس با واقعیت برای او عینی تر باشد. وقتی ما اجازه فکر کردن داریم، سنجش واقعیت، سنجشی بدون گرایش و بدون تمایل شخصی خواهد شد. برای اینکه بتوانم خودم را بشناسم، توانایی فکر کردن لازم است و مهار فکر نکن مانع بزرگ برای خودشناسی است.

والد، بالغ و کودک فرد سالم با هم آمیخته نیست. هرگاه بالغ با کودک یا والد آمیخته شود یعنی تصمیمات و پاسخ به واقعیت عینی نیست و درنتیجه ما دچار درگیری با پیش نویس شده ایم.

دانلود فایل صوتی


برنامه اردیبهشت-دکتر علی بابایی زاد-93/11/27

مهار از نظر روانی سالم نباش

اگر می خواهیم خودشناسی کنیم و خودمان را تغییر دهیم، باید ببینیم ریشه مسائلی که داریم کجاست. با تولید مثل علاوه بر انتقال ژن، نگاه ما منتقل می شود. برای اینکه جامعه سالم داشته باشیم می بایست خودشناسی کنیم و به فرزند خود نگاه سالم منتقل کنیم.  خود آگاهی یعنی اینکه بدانیم کی هستیم و در چه محیطی زندگی می کنیم، خودناآگاهی یعنی اینکه از محیط دل می بریم و بیگانه اجتماعی می شویم. ظاهراً کم رو و گوشه گیر هستیم اما از اجتماع و خودمان بیگانه شده ایم و حتی دیگر نمی دانیم تصوراتمان واقعی بوده یا خیر. ما زود هنگام بدنیا می آییم و موجودی وابسته ایم، بنابراین بسیار حساس هستیم، پس آنچه که هستیم با توجه به چیزی که در محیط رخ می دهد، می تواند تعبیر شود.

سبب شناسی:

  • پیام هایی که باعث می شود کودک دچار مهار "از نظر روانی سالم نباش" شود:
  • مدام به کودک بگوییم: تو دیوانه ای، باز خل بازی درآوردی...
  • ترساندن کودک (مثال: به آقا دزده می گم ببردت)
  • پدر و مادر خرافاتی و بزرگ شدن در محیط وهم آلود (مثال: اینکه کودک از مادر خود بشنود که بخت فلانی بسته شده)
  • پدر و مادری که به داشته های فرزند خود احترام نمی گذارند (مثال: اسباب بازی که فرزند به آن وابسته است را به دیگری می دهند)
  • پدر و مادری که رفتاری تاب خورنده دارند (مثال: دائما بین امنیت و اضطراب و بین خوب و بد تاب می خورند.)
  • قول دادن و قول شکستن (مثال: به فرزند در ازای انجام کاری قول دوچرخه دهیم و به قول خود عمل نکنیم.)
  • تفسیر بزرگنمایی شده از خطای ساده کودک
  • تهدید شدن مرزهای کودک از نظر عاطفی، جسمی، روانی، هیجانی، جنسیتی و ارتباطی

 

علائم مهار از نظر روانی سالم نباش:

  • انحراف غیرمنطقی از روند زندگی (مثال: تصمیم گیری برای زندگی در جنگل)
  • رفتار غیرقابل پیش بینی؛ به این معنی که هیجانات ما از فکر ما سریعتر حرکت می کنند. (مثال: ناگهانی عصبانی شدن)
  • مدام به این فکر می کند که قرار است روزی دیوانه شود.
  • ترس از اینکه دیگران بخواهند از او انتقام بگیرند و به او آسیب بزنند.
  • از آسیب زدن به دیگران لذت می برد.
  • یک دفعه ار کنترل خارج می شود. (مثال: یک دفعه عاشق و متنفر می شود)
  • محیط های احساسی شدیداً او را دچار اضطراب می کند. (مثال: هنگام دعوای دو نفر در خیابان، همانند آنها عصبانی شده و به دعوا می پیوندد.)
  • از واقعیت ناآگاه است و آن را خوب درک نمی کند و از گفتگوهای منطقی دیگران ناخوش می شود.

برنامه اردیبهشت-دکتر علی بابایی زاد-93/11/20

از نظر روانی سالم نباش

هرچه میزان مهار از نظر روانی سالم نباش در ما بیشتر شود، میزان تماس ما با واقعیت کمتر و کمتر می شود و میزان روان پریشی و ناراحتی روانی بیشتر خواهد شد. این روند تا جایی پیش می رود که واقعیت خودمان را نمی شناسیم و دنیا را ترک می کنیم و در درون ذهنمان حقایق غلط را به صورت هزیان یا خطای شناختی با واقعیت خود، دیگران و دنیا اشتباه می گیریم. طیف عدم تعادل روان از حالت نرمال بودن به سمت شخصیت عصبی ((neurotic و بعد روان پریش (psychotic) پیش می رود. شخص در اوج روان پریشی ارتباط خود با واقعیت را تماماً از دست داده و در دنیای درون ذهنی خود زندگی می کند.
مجموعه ای از روابط پدر و مادر، محیطی که در آن بدنیا آمده ایم و روابط ما با محیط اطراف باعث می شود مهارهای مختلفی پیدا کنیم. ممکن است یک رفتار پدر و مادر به مهارهای مختلفی در فرزند ختم شود. (مثال: پدر و مارد ی که فرزند خود را تهدید می کنند و بشدت کتک می زنند باعث می شوند که دنیای بیرونی برای فرزند بسیار ترسناک شود، در نتیجه به دنیای درون فرو می رود و درون ذهنی به زندگی ادامه می دهد و نتیجتاً به مهار از نظر روانی سالم نباش ختم می شود و همچنین ممکن است به مهارهایی از قبیل وجود نداشته باش، مهم نباش و بچه نباش هم دچار شود.

سبب شناسی:

امن بودن یعنی اعتماد داشتن به رابطه، اعتماد داشتن از قابل پیش بینی بودن رابطه نشأت می گیرد و چنین رابطه ای دوست داشتنی است.  نا امنی باعث می شود از دنیای بیرونی دل ببریم و به دنیای درون فرو رویم و این شروع حالت های روان پریشی است.

·         پدر و مادری که رفتار قابل پیش بینی و پایه داری ندارند و پدر و مادرگری حمایت گرانه و با ثباتی ندارند، در فرزند خود این مهار را ایجاد می کنند.

·         اگر اطلاعاتی که به کودک داده می شود متناسب با سن او نباشد و کودک نتواند آن را هضم کند، آنقدر نسبت به آن هیجان زده می شود که این هیجانات ممکن است روند پاسخ به واقعیت را مختل کند و به سمت ویرانگری پیش رود.

·         اگر کودک مورد تنبیه های سنگین والدین قرار گیرد از یک سو به بچه نباش و از سوی دیگر به مهار از نظر روانی سالم نباش دچار می شود. این چنین تنبیه هایی در کودک میل به انتقام و خشم ایجاد می کند. (مثال: زیر آب سرد گرفتن کودک و شکنجه او)

 

دانلود فایل صوتی

برنامه اردیبهشت-دکتر علی بابایی زاد-93/11/13

از نظر روانی سالم نباش

طیف مهار از نظر روانی سالم نباش از سلامت روانی شروع می شود و بعد از بروز نروز و سایکوز به بیماری که تفکرات و احساساتش هیچ تناسبی با واقعیت بیرون ندارد، می رسیم. شخصیت هر فرد از جنبه های زیستی، روانی، اجتماعی و فرهنگی تشکیل شده. زمینه ژنتیکی بیماری های روانی را نباید با مهار از نظر روانی سالم نباش اشتباه گرفت. این مهار بیشتر در مورد جنبه روانی شخصیت مطرح است.

اجازه از نظر روانی سالم بودن به ما این امکان را می دهد تا از کودکی طوری رشد کنیم که به واقعیت پاسخ مناسب تری بدهیم و یکپارچگی روانی داشته باشیم. این اجازه به این معناست که انعطاف پذیری و ثبات را درون خودمان همسان پیش می بریم که باعث می شود بین فکر و هیجانات خودمان هماهنگی ایجاد کنیم و پاسخ درستی به واقعیت بدهیم. انعطاف پذیری یعنی اینکه بتوانیم نسبت به شرایط درونی خودم، محیط و ارتباطاتم پاسخی بدهم که پاسخ منعطفی باشد. (مثال: کسی از دوستش می پرسد: -امروز بریم برون؟ --نه امروز وقت ندارم. نتیجه گیری فردی که با بالغ درونش ارتباط برقرار می کند و سالم است، این است که "دوستم وقت ندارد". اما نتیجه گیری فردی که این مهار را دارد این است که "دوستم دیگه نمی خواهد برای من وقت بگذارد و می خواهد مرا کنار بگذارد.") ثبات یعنی اینکه در رفتار و تفکراتم یکنواخت باشم. (مثال: در پاسخ به سلام دوستم با گرمی سلام کنم اما بار دیگر، تحت همان شرایط با اخم به دوست خود بی محلی کنم.) سرمنشا سلامت روان اجازه از نظر روانی سالم بودن است و وقتی در درون ما جریان دارد، باعث می شود ما بتوانیم با انعطاف پذیری و ثبات در رفتارمان تعادل ایجاد کنیم و هیجانات و تفکراتمان با هم هماهنگی داشته باشد.

سبب شناسی:

هر چیزی که ما را تهدید کند یا باید حرکتی کنیم تا به آن غلبه کنیم و نابود نشویم یا از خودمان دفاع کنیم. محیط اضطراب زا، تهدید آمیز، نا امن، غیر قابل اعتماد و غیر قابل پیش بینی باعث می شود به درون خودمان فرار کنیم که شاید آنجا امنیت و اعتماد را پیدا کنیم. این به درون خود فرار کردن، ممکن است به خیال پردازی برسد و فرد قصه می بافد و تا جایی پیش می رود که بیگانگی اجتماعی پیدا میکند و دچار خطای شناختی می شود و شاید یه هزیان برسد. این مهار سیر تکاملی مرضی  دارد که اگر عوامل ژنتیکی و زیستی را کنار بگذاریم، فرد از دنیای بیرونی دل بریده و به دنیای درونی رو می آورد و آنقدر درگیر می شود تا آنجا که تصورات خود را با واقعیت اشتباه می گیرد و جهت دفاع از خود، تفکراتی می کند که امروز این تفکرات، پایه یا برداشت پایه ای او برای پاسخ به واقعیت شده و چارچوب ناکارآمدی برای پاسخ به واقعیت ساخته.

کسی که در دوران کودکی خیلی بهش فشار وارد می شود، مرزهای او تهدید می شود، کنترل می شود و مورد ضرب و شتم قرار می گیرد و مدام ترسانده می شود و آسیب می بیند، ممکن است دچار این مهار شود. (مثال: کودکی که نیمه شب با فریاد والدین از خواب می پرد. مادری که بن بست مضاعف ایجاد می کند، یک بار به فرزند خود می گوید تو هیچی نمی شوی، بار دیگر می گوید تو باید از همه بهتر و بالاتر باشی)

فردی که اجازه از نظر روانی سالم بودن را دارد، با هماهنگی چهار مولفۀ فکر و هیجان، انعطاف پذیری و ثبات به واقعیت از راه عینی پاسخ می دهد. (راه عینی: آن چیز که ملموس و قابل تعیین باشد)


برنامه اردیبهشت-دکتر علی بابایی زاد-93/11/06

از نظر جسمی سالم نباش


اجازه سالم بودن و اجازه قدرت جسمی را تجربه کردن، اجازه صلح و دوستی با جسم خود می تواند برای ما زندگی با انرژی و سرزندگی را بهمراه داشته باشد. با داشتن این اجازه می توانیم قدرت جسمی خودمان را برای انعطاف از یک سو و پایداری از سوی دیگر در تعادل با محیط حفظ کنیم. کسی که این اجازه را دارد تغذیه مناسب دارد، به موقع به پزشک مراجعه می کند، ورزش می کند و به سلامتی خود اهمیت می دهد.

 فردی که این اجازه را ندارد مدام بیمار، خسته و بی رمق است؛ با افزایش سن برای خودش دردسر درست می کند و دائما در حال دکتر رفتن است. چنین فردی بسیار شکننده است مانند یخی زیر آب گرم بسرعت از هم می پاشد  و با تغییرات محیطی انطباق ندارد(مثال: بچه ای که به دلیل شغل والدین صبح زود به مهدکودکی فرستاده می شود که سالم و تخصصی نیست و اضطراب جدایی، رقابت و بازندگی از سایر کودکان بهمراه برخورد با مربی که تخصص ندارد، کودک را به سمتی پیش می برد که با حال بد بتواند بر تنش و اضطراب ناشی از جدایی غلبه حاصل کند. او با بیمار شدن از برخورد با شرایط اضطراب زا و آسیب زای بیرونی اجتناب می کند و به این شکل امنیت حاصل می کند)


سبب شناسی:

·        1)  شرایط جسمی هنگام بدنیا آمدن (بچه ای که ضعیف بدنیا می آید)

·        2)   شرایط پیش نویسی در خط خانوادگی (پدر و مادری که ترس از مرگ دارند)

·        3)   اتفاقات دوران کودکی (نوزادی که به دلیل مشکل مادرزادی در روزهای اولیه زندگی عمل جراحی می شود)

·        4)  موقع بیماری چقدر نوازش می گیریم که موقع سلامتی نمی گیریم؛ پس چه خوب که مریض بشیم


شاید مهار مهم تری زیر این مهار از نظر جسمی سالم نباش وجود داشته باشد. مانند مهار وجود نداشته باش که ترس از مردن و نابودی را بهمراه دارد. یا مهار بچه نباش که قدرت نه گفتن را ازدست می دهیم و تنها در شرایطی می توانیم نه بکوییم که مریض باشیم


علائم رو به بالا: مدام بیماری و ترس از آن و  همچنین نگرانی و به سمت خرافات پیش رفتن

علائم معکوس شده: فکر می کنیم خیلی نسبت به بیماری ها آگاهی داریم و از دکتر رفتن اجتناب می کنیم. یا اگر کوچکترین مشکلی برای کسی پیش بیاید، مشکل او را بزرگ می پنداریم. به شکل افراطی نگران مریضی دیگرانیم و بطور وسواس گون مواظب سلامتی خودمان هستیم



دانلود فایل صوتی

برنامه اردیبهشت-دکتر علی بابایی زاد-93/10/29

مهار متعلق نباش

وقتی احساس عدم تعلق می کنیم نمی توانیم معنای بودن را در ارتباط با دیگران، اشیاء و دنیا پیدا کنیم و بودن ما بی معنا می شود. وقتی کنار چیزی که به آن حس تعلق داریم قرار می گیریم، مسئولیت این تعلق را هم برای خودمان حفظ می کنیم. (مثال: احساس تعلق به اتومبیل و مراقبت از آن)

یکی از جنبه های معنایابی زندگی این است که ما بتوانیم برای بودن خودمان در رابطه دلیل پیدا کنیم و چیزی که این دلیل را نابود می کند مهار متعلق نباش است. وقتی به کسی، جایی، چیزی و نوعی از بودن تعلق نداریم فکر نمی کنیم بودن و زندگی مال ماست و نتیجتاً احساس پوچی بوجود می آید و به دنبال آن افسردگی می آید و دیگر حوصله ای برای ورود به رابطه نداریم.

تحمل ناکامی ویژگی انسان فرارونده است.

احساس منفی نامطلوب: همه باید به من احترام بگذارند و اگر کسی به من احترام نگذارد غیر قابل تحمل است و از هم می پاشم(پشت آن باوری غلط و غیر منطقی می باشد و داشتن این باور به حل مسئله ختم نمی شود.).

احساس منفی مطلوب: دوست بسیار صمیمی من مدتی است که با من مثل قبل صمیمی نیست. نمی توانم بی تفاوت باشم و احساس خوبی ندارم(پشت آن باوری درست و منطقی می باشد و می تواند با صحبت کردن و رنجش زدایی به مسئله پاسخ درستی داده باشد.).

برداشت ما از حقیقت برای ما عین واقعیت است. ناکامی در عین کامیابی در کنار هم معنا پیدا می کند. کامیاب کسی است که ناکامی خود را درک کند، دلایل آن را پیدا کند و در آن جستجو می کند که آیا این ناکامی وابسته به پیش نویس است یا نه.

تعریف استرس: هر گونه تهدیدی که به داشته های جسمی، جنسیتی، عاطفی، روانی، فیزیکی، اقتصادی و ارتباطی به ما وارد شود. در کنترل استرس عواملی مانند پیشگیری، پیش بینی و زمان پیش بینی به ما کمک می کند. در هرم مازلو پله اول نیازهای زیستی، پله دوم نیاز به امنیت، پله سوم نیاز به احساس تعلق داشتن، پله چهارم نیاز به داشتن عزت نفس است. مشکلات پیش نویسی ممکن است ما را روی پله های پایین هرم مازلو بیاورد و نیازهای ما را تهدید کند. تهدید بین آدم های مختلف ممکن است عکس العمل های متفاوتی را ایجاد کند. ممکن است فرد بواسطه پیش نویس خود با مواجهه با تهدید، بجای اینکه راه حلی پیدا کند، به خود تخریب گری دست بزند و همه چیز را خراب تر کند. اما ممکن است فرد دیگری با اینکه می داند شرایط سخت است، ولی خودش را از نظر روانی بالای هرم مازلو نگه می دارد و در عین حال که شرایط سختی دارد، مثلاً یک پدر مهربان باقی می ماند.

پیش نویس زندگی بازنده: با مواجه با سختی در حالت من کودک قرار می گیرم و هیچ حمایتی از خودم نمی توانم بکنم.

پیش نویس زندگی برنده: می دانم شرایط سخت است ولی در درجه اول از خودم حمایت و مراقبت می کنم و به سمتی پیش میروم که دیگران را نیز مورد حمایت خودم قرار دهم.

میزان خوشحالی ما وابسته به وضعیت روانی ماست، نه لزوما شرایط بیرونی. شرایط بیرونی نیست که ما را آزار می دهد، بلکه نحوه نگرش ما به آن شرایط است که می تواند ویران کننده و آزارگر باشد. اما می توان نحوه نگرش به ناکامی ها را به سمت بالغانه تر شدن و خروج از پیش نویس سوق داد.
قرارداد درمانی:

به جای افکار منفی اتوماتیک و در پی آن دید تونلی، نگاه کل نگر داشته باشیم و به سمتی که در ما افکار جدید و مثبت ایجاد کند گام برداریم تا با گذر زمان آن افکار مثبت بخشی از وجود ما شوند و به صورت اتوماتیک در ما اجرا شوند. با خود قرارداد ببندیم تا به بودن و زندگی شخصی خودمان  و با دنیایی که در آن زندگی می کنیم و به روابطمان با افرادی که با آن ها ریشه داریم احساس تعلق کنیم و بخواهیم شرایطی ایجاد کنیم که با آنها وقت صرف کنیم و احساس صمیمیت داشته باشیم.